سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی

زندگی یا زیست یاحیات یعنی فاصله انسان از تولد تا مرگ. موجودات زنده پس از تولد شروع به رشد وتکامل میکنند و در نهایت به  واسطه مرگ این تکامل متوقف می شود

چگونه خوشبختی به دست می آید؟

 

 

قال امام صادق(ع): «اذا تزوَّج الرَّجل المرأةَ لمِا لهِا اَوْ جَمالها لم یُرزَقْ ذلک، فإن تَزَوَّجَها لِدینها رَزَقَّهُ اللّه ُ عزِّ و جَلَّ جمالَها و مالَها؛(1)

امام صادق(ع) فرموده اند: هنگامی که مرد، زن را به خاطر ثروت یا زیبایی اش به ازدواج در آورد به هدفش نخواهد رسید، ولی اگر با او به انگیزه دین و ایمانش ازدواج کرد، خدای عز و جل، هم زیبایی و هم ثروت او را روزی اش، خواهد نمود.»

دخترم،

من برایت نگرانم. عمیقا و از ته دل نگرانم. تو فکر می کنی اگر مهریه ات خیلی زیاد باشد و یا مراسم ازدواجت در گرانترین هتل باشد و یا خرید طلا و جواهراتت کمرشکن باشد، خوشبخت تری. اما باور کن که زندگی مشترک در این چیزها خلاصه نمی شود.

دخترم،

زندگی من که مادرت باشم نمونه خوب و تمام عیاری برای این مسأله است. اگر باور نداری پس خوب گوش کن تا رازی را برای اولین بار برای تو فاش سازم.

دخترم،

چهارده سالم تمام نشده بود که لباس سپید بر تنم پوشاندند و بر سر سفره مجللی بنام سفره عقد نشاندنم.

یادم می آید شبی را که پدرم به خانه آمد. در ابتدا مرا با خشونت از اتاق بیرون راند و شروع به داد و فریاد و دعوا با مادرم کرد. در آخر شب بود که متوجه شدم پدرم با کتک منطق زورمدارانه خود را به مادر قبولانده و از او خواسته مرا برای شوهر کردن آماده کند.

داماد صاحب کارخانه ای بود که پدرم در آنجا کار می کرد. خودش ادعا داشت 63 ساله است اما در واقع هفتاد سال داشت. او چهار زن داشته که یکی از آنها مرده، دو تا طلاق گرفته و چهارمی همراه سه فرزندش در خارج از کشور بودند. او خانه، اتومبیل، باغ و ویلا داشت و می توانست مرا غرق طلا و جواهرات سازد. اما هر وقت به او که از پدرم سی و هفت سال بزرگتر بود فکر می کردم لرزه بر اندامم می افتاد. بالاخره آمد و رفتها تمام شد و مرا بر سر سفره عقد نشاندند.

در روز عقدکنان و سر سفره عقد با اولین مشت پدر که بر پهلویم نشست، صدایی شبیه «بله» از گلویم بیرون آمد و حاضرین هلهله کردند. وقتی پدرم غلامانه، همراه داماد به اتاق عقد آمد، دامان من از اشک دیدگان و طلا و جواهرات پر بود.

اشکها به دامانم خشک شد، اما طلا و جواهراتی را که خواهرهای داماد و اقوامش به من هدیه داده بودند در کیسه ای ریختند و به دستم دادند. در پایان مراسم مرا همراه داماد سوار اتومبیل آخرین سیستم گل کاری شده ای کردند و در حالی که رانندگی آن را یکی از برادرزاده های داماد بر عهده داشت، در خیابانها به گردش در آوردند. دهها اتومبیل بوق زنان پشت سرمان می آمدند و دهها موتورسوار در اطراف اتومبیل عروس مانور می دادند.

ساعتی را در خیابانهای شهر گشتیم. داماد سرمست بود، می گفت و می خندید. بالاخره اتومبیل وارد باغ بزرگی در شمال شهر شد و مقابل پلکان عریض یک ساختمان مجلل ایستاد. در اتومبیل را باز کردند و در حالی که داماد دست مرا گرفته بود، به طرف عمارت رفتیم، اما ناگهان روی آخرین پله، داماد ایستاد، دست مرا رها کرد و روی زمین در غلتید. قلب داماد از کار افتاده بود!

داماد مرد! و با مرگ او رشته زناشویی ما از هم گسسته شد. نمی دانم در این ماجرا چقدر پول عاید پدرم شد اما آنقدر بود که دست از سر من بردارد و در عوض آن که با سعادت دخترش تجارت کند، با مهریه و سهم الارث من به تجارت مشغول شد. من هم توانستم درسم را تا دیپلم ادامه دهم و با پدرت ازدواج کنم.

دخترم،

من اگرچه در عوض آن باغ و کاخ در دو اتاق اجاره ای زندگی می کردم ولی ما دو نفر بسیار خوشبخت و سعادتمند بودیم.

دخترم،

صداقت، پاکی، نجابت و تفاهم مهمترین اصل در زندگی می باشند و چنانچه اینها رعایت شوند زن و مرد به کمک همدیگر می توانند یک زندگی خوب و تا حدی مرفه داشته باشند.

دخترم،

برگزاری مراسم ازدواج در بهترین هتل و با سنگین ترین مهریه، خوشبختی نمی آورد و چه بسیار ازدواجهای پر خرج که به زودی پایانش به راهروهای دادگاه کشیده و زوجین منتظر جاری شدن حکم طلاق می باشند.

دخترم،

زندگی، بازی نیست که با داشتن اتومبیل مدل بالا و یا خانه بزرگ در فلان خیابان، واقعیت پیدا کند. زندگی، واقعیتی است که شیرینی و تلخی آن به دست خودمان رقم می خورد.

 


نوشته شده در سه شنبه 89/8/4ساعت 4:5 عصر توسط magidtosifi نظرات () |

Design By : Night Melody

 زندگی - زندگی

شما تا 25 ثانیه ی دیگر منتقل می شوید

با عرض خسته نباشید به دوستان عزیز ،
از امروز دیگه روی سیستم ایجاد و مدیریت سایت وی سی پنل مطلب مینویسم ،
الان هم در حال انتقال مطالب وبلاگم با کمک سیستم انتقال مطالب وی سی پنل به سایت جدیدم هستم .
شما تا چند لحظه ی دیگه به طور خودکار به سایت جدید وارد می شوید ...
اینم آدرس سایت : http://magid323.vcp.ir


<#title#>
<#body#>