سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی

پشت درب اطاق عمل نگرانی موج میزد. بالاخره دکتر وارد شد، با نگاهی خسته، ناراحت و جدی ...
پزشک جراح در حالی که قیافه نگرانی به خودش گرفته بود گفت :"متاسفم که باید حامل خبر بدی براتون باشم، تنها امیدی که در حال حاضر برای عزیزتون باقی مونده، پیوند مغزه
."
"
این عمل، کاملا در مرحله أزمایش، ریسکی و خطرناکه ولی در عین حال راه دیگه ای هم وجود نداره، بیمه کل هزینه عمل را پرداخت میکنه ولی هزینه مغز رو خودتون باید پرداخت کنین
."
اعضاء خانواده در سکوت مطلق به گفته های دکتر گوش می کردند، بعد از مدتی بالاخره یکیشون پرسید :"خب، قیمت یه مغز چنده؟
"
دکتر بلافاصله جواب داد :"5000$ برای مغز یک زن و 200$ برای مغز یک مرد
."
موقعیت ناجوری بود، خانمهای داخل اتاق سعی می کردند نخندند و نگاهشون با آقایان داخل اتاق تلاقی نکنه، بعضی ها هم با خودشون پوزخند می زدند
!
بالاخره یکی طاقت نیاورد و سوالی که پرسیدنش آرزوی همه بود از دهنش پرید که : "چرا مغز خانمها گرونتره؟
"
دکتر با معصومیت بچه گانه ای برای حضار داخل اتاق توضیح داد که : "این قیمت استاندارد مغزه
!"
ولی مغز آقایان چون استفاده میشه، خب دست دومه و طبیعتا ارزونتر!"


 


نوشته شده در دوشنبه 89/7/5ساعت 2:25 عصر توسط magidtosifi نظرات () |


زورکی نخند عزیزم ، میدونم اومدی بازی


نمیخوام این آخرین ، بازی زندگیم ببازیم


خودتو راحت کن و ، فکر کن که جبران گذشته اس


از منم میگذره اما به دلت چاره نسازی


اومدی بشکنی بشکن ، از من ساده چی مونده قبل تو هر کی بوده ، تموم تار و پود سوزونده



تو هم از یکی دیگه سوختی میخوای تلافی باشه


بیا این تو و دلو .... باقی احساسی که مونده


دل ما اونقده پاره س ، موندنش مرگ دوباره س


آسمون سینه ما ، خیلی وقته بی ستاره س


همینی که باقی مونده ، واسه دلخوشی تو بشکن


تیکه تیکه هامو بردن ، آخرینشم تـــو بکن


نمیخوام بگذره عمری ، خسته شی واسه فریبم


یقتو نمیگیره هیچکس ، آخه من اینجا غریبم


بزنو برو عزیـزم ، مثل هر کس که زد و بـرد


طفلی این دل که همیــشه ، به گناه دیگرون مــــــــرد


نفرتت رو از غریبه ، سر یک غریب خراب کن


خنده کوتاهمم رو ، بیا گریه کن عذاب کن


مهمم نیست که چه جرمی، یا گناهی این سزاشه


باقی دلم یه مشت خاک، همینم میخوام نباشه........



عقده های یک شکستو ، خالی کن سر دل من




دیگه متروک مونده واست ، خاک پیر ساحل من


از نگاهات خوب می فهمم ، که تو فکرت یک فریبه


بازی بسه پاشو بشکن ، من غریبو تو غریبــــه


آره تو راست می گی ...عشق من به تو فقط یه خیاله ...


شبه و تو خلوت اون ، همه قصه ها رو باختم


همه خوابن زیر کرسی ، ولی من بهار رو باختم


واسه این ساعت سنگین ، فال عاشقی می گیرم


می زنه مثل همیشه ، من این ادعا رو باختم


یاد لحظه ای که غمها ، می شینن رو پشت بومت


زدم از مزرعه بیرون ، همه دیارو باختم


توی یک بازی حساس ، جلو فانوسک شبها


شب تا صبح برنده بودم ، دم صبح خدا رو باختم


شبه و تو خلوت اون ، تو نشستی چش تو چشمام


تو نگو ، خودم می دونم ، بازم این قمارو باختمادامه مطلب...


نوشته شده در دوشنبه 89/7/5ساعت 2:25 عصر توسط magidtosifi نظرات () |

سلام دوستان عزیز


یه مدته دارم با خودم کلنجار میرم یه چند تا سواله خیلی فکرم رو مشفول کرده.


 که عشق یعنی چی؟


عاشق کیه؟


اصلا معشوق برای چی خلق شده؟


چرا انسان از بدو خلقت عاشق خلق شد؟


انسان بدونه عشق میتونه زندگی کنه؟


عشق و هوس فرقشون چیه؟


سرچشمه اصلی عشق کجاست؟


چه کسی میتونه لیاقت این رو داشته باشه که معشوق باشه؟


عاشق واقعی کیه؟


چرا تو افسانه های ما عاشق و معشوق بهم نمی رسن؟


عشق یه حس درونیه یا یه نیازه؟


و......................


میتونید جواب سوالهام رو بدید؟


 


 


نوشته شده در دوشنبه 89/7/5ساعت 2:25 عصر توسط magidtosifi نظرات () |

 


خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد


 


نخواست او به منِ خسته بی‌گمان برسد


 


شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت


 


کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟


 


چه می‌کنی اگر او را که خواستی یک عمر


 


به راحتی کسی از راه ناگهان برسد ...


 


رها کنی، برود، از دلت جدا باشد


 


به آنکه دوست‌ترش داشته ... به آن برسد


 


رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند


 


خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد


 


گلایه‌ای نکنی بغض خویش را بخوری


 


که هق هق تو مبادا به گوششان برسد


 


خدا کند که ... نه! نفرین نمی‌کنم که مباد


 


به او که عاشق او بوده‌ام زیان برسد


 


خدا کند فقط این عشق از سرم برود


 


خدا کند که فقط زود آن زمان برسد


((مرحوم نجمه زارع))


نوشته شده در دوشنبه 89/7/5ساعت 2:25 عصر توسط magidtosifi نظرات () |

 تومثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم 

تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم

تو دریای ترینی آبی و آرام و بی پایان و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم

تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف و من در آرزوی قطره های پاک بارانم

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

تو دنیای منی بی انتها و ساکت و سرشار و من تنها در این دنیای دور از غصه مهمانم

تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور و نامعلوم و من در حسرت دیدار چشمت رو به پایانم

تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوترو من هم یک کبوتر تشنه باران درمانم 

بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من ببین با تو چه رویایی ست رنگ شوق چشمانم

شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم 

تو فکر خواب گلهایی که یک شب باد ویران کردو من خواب ترا می بینم و لبخند پنهانم 

 تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد و من مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانم

تو می آیی و من گل می دهم در سایه چشمت و بعد از تو منم با غصه های قلب سوزانم
 
تو مثل چشمه اشکی که از یک ابر می بارد و من تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم 

شبست و نغمه مهتاب و مرغان سفر کرده و شاید یک مه کمرنگ از شعری که می خوانم

تمام آرزوهایم زمانی سبز میگرددکه تو یک شب بگویی دوستم داری تو می دانم

غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست و من امشب قسم خوردم تر ا هرگز نرنجانم 

به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم

بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم 



نوشته شده در دوشنبه 89/7/5ساعت 2:25 عصر توسط magidtosifi نظرات () |

<   <<   6   7   8   9   10      >
Design By : Night Melody

 مهر 89 - زندگی

شما تا 25 ثانیه ی دیگر منتقل می شوید

با عرض خسته نباشید به دوستان عزیز ،
از امروز دیگه روی سیستم ایجاد و مدیریت سایت وی سی پنل مطلب مینویسم ،
الان هم در حال انتقال مطالب وبلاگم با کمک سیستم انتقال مطالب وی سی پنل به سایت جدیدم هستم .
شما تا چند لحظه ی دیگه به طور خودکار به سایت جدید وارد می شوید ...
اینم آدرس سایت : http://magid323.vcp.ir


<#title#>
<#body#>