سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی

 


قحط همدم است


من به خوشامدگویی تابلوی خیابان هم


دلخوشم


 


وبلاگ میریام با عکسی از علی به روز است.


کلیک کنید.


نوشته شده در دوشنبه 89/7/5ساعت 2:30 عصر توسط magidtosifi نظرات () |

 


اگر چه وقت سحر پای سفره چون شیریم


اگر چه بعد اذان تا خود گلو سیریم


خدا ! ببخش که ما ملت شکمباره


چو می رود رمضان ، عید فطر می گیریم


عید فطر مبارک  


عید سعید فطر بر همه روزه داران مبارک


نوشته شده در دوشنبه 89/7/5ساعت 2:30 عصر توسط magidtosifi نظرات () |

رفتار هر ستاره شبیه اشاره است
بند نقاب ماه هم انگار پاره است
امشب ستارگان همه دور مدینه اند 
آیا مدینه کعبه ی حج ستاره است؟


مبهوت مانده اند تمام پرندگان
از ازدحام بال اهالیّ لامکان
از بس فرشته از ملکوت آمده زمین
امشب شده ست یک طرفه راه آسمان


دست درخت ها همگی ربّنای سبز
پوشیده است شهر مدینه ردای سبز
کوچه به کوچه خانه ی آل رسول را
پرسیده تا رسیده به یثرب هُمای سبز


نوزاد چون گریست به پا خاست همهمه
خنده نشاند گریه ی او بر لب همه
آن لحظه شد محمدِ اَبتَر پدربزرگ
این وعده ی خداست و فرزند فاطمه


ای نورسیده ای که فدای تو جان من
ریحانه ی رسول خدا سرور ِ عَدَن
هر جا پدر برای پسر نام می نَهَد
تو آمدی و نام علی شد ابالحسن



میلاد کریم اهل بیت


امام حسن مجتبی ( علیه السلام )


مبارک باد


نوشته شده در دوشنبه 89/7/5ساعت 2:30 عصر توسط magidtosifi نظرات () |

عید مبعث.. در چنین روزی من بیش از هر زمان دیگری از مسلمان بودن شادمان می شوم.
چندی پیش غزلی به این مناسبت در زمانی بی مناسبت نوشته بودم که امروز با تصحیح و ویرایش آن را دوباره تقدیم شما گرامیان می کنم.
باشد که سهمی در شادی مسلمانی دوستانم داشته باشم.


 


یا ایها الرسول تو عاشق شدی بخوان


مولای هر چه عاشق صادق شدی بخوان


 


هر باسواد لایق خواندن نمی شود


ای بی سواد مکه تو لایق شدی بخوان


 


در قلب تو نوشت خدا راز خویش را


یاسین! تو رازدار حقایق شدی بخوان


 


چل سال عشق، منبع شوقی عظیم شد


دیگر بس است هر چه که شایق شدی؛ بخوان!


 


تنها گل محمدی سینه سوخته!


از عطر بگذریم.. شقایق شدی؛ بخوان! 


 


من جبرئیل، قاصد یارم که گفته است:


یا ایها الرسول! تو عاشق شدی.. بخوان


 


نوشته شده در دوشنبه 89/7/5ساعت 2:30 عصر توسط magidtosifi نظرات () |

 


آن سوی میز دخترکی رو گرفته است


این سوی میز چشم پسر سو گرفته است


 


هر چه سئوال کرده پسر با زبان چشم


یک پاسخ از اشاره ی ابرو گرفته است


 


دختر به رمز گفت که از قایق دلم


موج نگاه های تو پارو گرفته است


 


آقا پسر نگفت که قلبم جزیره ایست


که در کنار قلب تو پهلو گرفته است


 


دختر به خنده گفت که در شهرتان عزیز


آیا کسی به جای زن آهو گرفته است ؟


 


آقا پسر نگفت که آهوی قصه اش


صیاد را به حیله و جادو گرفته است


 


دختر دوباره گفت که گلواژه های عشق


در این سکوت سرد شما بو گرفته است


 


آقا پسر نگفت که از عطر واژه هات


گویی پَر نسیم به شب بو گرفته است


 


آقا پسر نگفت .. چرا گفت ؛ یادم است


- تو میریام ِ قصه ی من می شوی؟


                                         - بله..


 


نوشته شده در دوشنبه 89/7/5ساعت 2:30 عصر توسط magidtosifi نظرات () |

<      1   2   3   4   5   >>   >
Design By : Night Melody

 مهر 89 - زندگی

شما تا 25 ثانیه ی دیگر منتقل می شوید

با عرض خسته نباشید به دوستان عزیز ،
از امروز دیگه روی سیستم ایجاد و مدیریت سایت وی سی پنل مطلب مینویسم ،
الان هم در حال انتقال مطالب وبلاگم با کمک سیستم انتقال مطالب وی سی پنل به سایت جدیدم هستم .
شما تا چند لحظه ی دیگه به طور خودکار به سایت جدید وارد می شوید ...
اینم آدرس سایت : http://magid323.vcp.ir


<#title#>
<#body#>