ما را چه رفته است که ساکت نشسته ایم مانند یک مجسمه صامت نشسته ایم
حکم خدا و معجزه ی آخرین سفیر قرآن ؛ میان آتش و ساکت نشسته ایم ؟
با هیبت ایم قدر دو ملیارد جنگجو با هیبتی به هیات ماکت نشسته ایم
در آتش است رابط ما و خدا ولی ما در هراس قطع روابط نشسته ایم
سیصد وَ سیزده، نَه دو ملیارد آدمیم اما نشسته ایم .. تو تنها قیام کن ! روز و شبمان هر دو سیاه است ؛ شب است شیرینی زندگی فقط در رطب است گفتی که بیا به عاشقی برگردیم ماشین زمان فاقد دنده عقب است محسن باقرلوی عزیز در وبلاگش " کرگدن " پست جالبی با عکس اتاق و میز وبلاگران داره که دیدنی و خوندنیه .. برای خوندنش اینجا کلیک کنید. نمان مردم منتظرند باران می بارد .. مردم به من مجال سخن قرض می دهید؟ حرف حساب مانده چنان بغض در گلو وقتی که منع گشتم از آواز ، خر شدم افتاده ام به خاک پس از جنگ بادها پاسخ اگر که نه ست از این خاک می روم یا نه .. خودم برای سفر قرص می خورم " تو جان بخواه " از همه این را شنیده ام *** من فالت را گرفتم خضر رفت فنجانت را بشوید ..
معطّل انتخاب تیتر روزنامه
لالم ، به من زبان و دهن قرض می دهید؟
یک لحظه دل نه ، گوش به من قرض می دهید؟
حالا به من دو متر چمن قرض می دهید؟
من پرچمم ، به بنده وطن قرض می دهید؟
حداقل بلیت تِرَن قرض می دهید؟
لطفا فقط دو متر کفن قرض می دهید؟
من مرده ام؛ به روح بدن قرض می دهید؟
اشعار من عصاره ی یک روح خسته است
من روح خویش را به شما قرض می دهم ..
Design By : Night Melody |